دنیای این روزهای من....

از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...

دنیای این روزهای من....

خیلی شبیه این شعر اخوان ثالثه

گرچه خیلی اهل خوندن شعراش نیستم....اما با این شعر خیلی همزاد پنداری میکنم!

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

جایی که الان هستم.....یعنی مجبورم که باشم,به سبب این که قسمتی از مسیر زندگیمه,

کاملا شبیه فضای این شعره....

هیچ کس به دیگری توجه نداره

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

و جواب هر لبخندی....نگاهیست عاقل اندر سفیه

نمیدونم چرا....آدمها هرچی بزرگتر میشن...تنها تر میشن

و برای من ...هنوز قابل درک نیست این تنهایی و بی توجهی

حیف آرزوهای کودکی که بزرگ شدن هرچه زودتره....

الانه که میفهمم چرا سهراب گفت

برای خوردن یک سیب چقدر تنهاییم.....

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:3 توسط nastaran|


آخرين مطالب
» تمام!
» let some body love u
» تاریکی
» شبیه شده ام
» when I was young
» نفر بغل دستی!
» نظریه میدهیم!
» شکمو!
» thanking god
» شلوغ!
» me...
» خوشحال!
» نام دیگر من
» بی ربط!
» life
» قیصر
» so close,no matter how far
» from deep inside
» وقتی نظراتت دوستت غیر فعاله!
» در چنته ی من جز به ندانستن نیست

Design By : Pichak